کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مناجات با امام سجاد علیه السلام

شاعر : علیرضا خاکساری     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن     قالب شعر : ترجیع بند    

به دفـتر قـلـم شعـر تر می‌گذارد            سپس قـافـیه را شکـر می‌گـذارد
تو روح تهجّد شدی پس خـداوند            طلـوع تو را در سحـر می‌گذارد


بیا امشبی را سر از سجده بردار            که سجـاده پـای تو سر می‌گذارد
علی هستی و قبل هرگونه خصلت            خدا در وجودت جگـر می‌گذارد
تو که جای خـود داری آقا نگـاه            ابـوحـمـزه‌ات هـم اثر می‌گـذارد
نیـفـتد ز پا در دو عـالـم کسی که            به بـزم تو پـا بـیـشتـر می‌گـذارد
نمیخـواستم سجـده‌ات کرده باشم            ولـی هـیبت تو مگـر می‌گـذارد؟

علی هستی، الحق که حیدر نمایی
سـلامٌ عـلی حـضرت کـربـلایی

تـویـی سـاقـی چـهـارم خـانـواده            مـنـم تـشـنــۀ جـام لـبـریـز بــاده
منـم تا هـمـیـشه خـمـار نگـاهـت            تـویی عـلت مـستـی فـوق العـاده
از آن ساعتی که زبان باز کردم            تو جـاری شدی بر لـبـم بی‌اراده
از آنجا که شاه دل ما حسین است            بخوانیمت ای حضرت شاهزاده
نه که قوم و خویش تو هستیم آقا            خدا رزق مان را به دست تو داده
نشستی به جانم ادب حکم می‌کرد            که بـنـویـسم از تو ولی ایـستـاده
غزل با تکلف سرودن هنر نیست            قلم میزنم بعد از این صاف و ساده
مـدد کن که از کـربـلای مـعـلی            بـیـایـم بـقــیــع تـو پــای پــیــاده

عـزیز حـسیـنی عـزیـز خـدایـی
سـلامٌ عـلی حـضرت کـربـلایی

تو دریا و سرچشمۀ هر چه رودی            زلالی طهوری به رنگ شهودی
سرشت تو از نور ذات الهی ست            زمین و زمانی نبـود و تو بودی
بخـوانـند زیـن العـبـادت مـلائک            که سجاد و همواره گرم سجودی
همگی به همراه « سید علی» مان            می‌آئـیم سـوی مـدیـنـه به زودی
بنا می‌کـنـیم از سر نـو حـریـمی            به کوری چشمان هر چه یهودی
به امیـد روزی که دیگـر نـمـاند            نـشانی ز قـوم کـثـیـف سـعـودی
به پایان برم شعر خود را در آخر            به الهامی از شعر مرحوم جودی

پیام آور عشق و مهر و رهایی!
سـلامٌ عـلی حـضرت کـربـلایی

: امتیاز

مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : ترجیع بند

خـدایِ عالیِ اعـلی ندارد از تو عـالی‌تر           ندارد در بساطِ خود از این عالی تعالی‌تر

عـلـیُّ حُـبُـهُ جُـنَّـه قـسیـم الـنـار والجَـنَّـه           به حـمـدِالله وَالـمِنَّـه ولی‌الله ست والی‌تر


اگر پا بر زمین کوبد علی افلاک می‌روبد           نباشد در کفِ دستش از این عالم سفالی‌تر

اگر فرش نجف گردیم حقّا محترم گردیم           که از قـالـیچۀ تبـریز می‌گـردیم قـالی‌تر
علی باید؛ فقط؛ حتماً؛ امیرالمومنین باشد
علی آمد که در تکرارِ زین‌العابدین باشد
اگر جایی دهـد زلفـش دلِ دیـوانۀ ما را           “به بوی سیب او بخشم سمرقند و بخارا را”

در آغوشِ حسین است و به رویِ دامن زینب           ببین بابا چه می‌بخشد گداها را گداها را

لبِ گهواره‌اش پروانه‌ای بی تاب اگر دیدید           بدان جبریل آورده است مبارک بادِ زهرا را

اگر بابابزرگ این است حتماً این نوه غوغاست           اذانش را علی گفت و به دستش داد دنیا را
علی باید چنان باشد علی باید چنین باشد
علی آمد که در تکرارِ زین‌العابدین باشد
خدا را شُکر ما دیدیم شاهِ شهریاران را           خدا را شُکر ما دیدیم ماهِ ماه شعـبان را

خدا این نکته را فرمود وقتی فاطمه خندید           فرشته این سخن را گفت و بُرد از آسمان جان را:

که زهرا طورِ دیگر طور دیگر دوست می‌دارد           میانِ این عروسانش عروسِ خاک ایران را

ببین که می‌بَرد امشب تبسمهای زیبایش           دلِ مادر بزرگش را دلِ اولادِ سلمان را
علی از ماست از داماد ما زین سرزمین باشد
علی آمد که در تکرارِ زین‌العابدین باشد
بنا این بود بنـشینی وگـرنه میـرِ میدانی           بـنا باشد که برخـیزی امیـرِ تـیغ دارانی

بـرایت لافـتـی الا عـلـی می‌آیـد از بـالا           اگر سربند یا زهرا ببـندی رویِ پیـشانی

هزار، الله‌اکبر را به بازویِ تو می‌خوانند           که با شمشیر می‌گردی علیِّ اکـبرِ ثـانی

عـلـیِ اکـبـرِ ثـانی نه تو بـالاتـر از آنـی           تو عباسی نه اینهم نه، که طوفان‌تر زِ طوفانی
علی در چارده تصویر آمد دلنشین باشد
علی آمد که در تکرارِ زین‌العابدین باشد
تو صبح و شام می‌گِریی زِ سوزِ استخوان آقا           به زخمِ کهنۀ زنجیر و بر زخمِ زبان آقا

قنوتت را که می‌دیدند خواهرها می‌گفتند           امان از دزدِ انگشتر امان از ساربان آقا

تو سی‌سال است می‌گریی چرا پیراهنش بردند؟           تو سی‌سال است می‌سوزی زِ لبخندِ سنان آقا
علی آمد که عاشورا همیشه آتشین باشد
علی آمد که در تکرار زین‌العابدین باشد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن مطلب انتسابی به امام سجاد و تحریفی بودن آن حذف شد

زِ چشمانت که پرسیدند آقا سخت یعنی چه؟           سه دفعه شام گفتی و سه دفعه خیزران آقا

مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

راز و نـیـازِ امــشـبـم تـأثــیـر دارد            وَالـلـه دیـدارِ عـلـی تـکـبــیــر دارد
بالایِ چشمْ ابرو که نَه، شمشیر دارد            هر نقطه از هر خطبه‌اش تفسیر دارد


زیـباتر از زیباتر از زیـباست آری
او هـم عـلـیِّ عـالیِ اعـلاسـت آری

کامَش که با گـلـبوسۀ ارباب وا شد            ذکرِ لبِ کـرب و بلا شکرِ خـدا شد
آمـد بـه دنـیـا عـزّتِ ایـرانِ مـا شـد            عَرشِ خـدا با دیدنِ گهـواره؛ تا شد

خَم شد که بُگْذارد دو دیده زیرِ پایش
لـرزیده عـالَـم با تکـانهـای عَـبایَـش

لبخـنـدِ او شـد باعـثِ لبخـنـدِ ارباب            نامَش شده حَک رویِ بازوبندِ ارباب
حـقِّ عـلی، بالاتـرین سوگَـندِ ارباب            با صبر و ایثارش شده پاینده ارباب

او در شجاعت مثلِ حیدر بی‌نظیر است
مثلِ حسین اِبنِ علی نعمَ الامیر است

شد سـایه‌ای رویِ سَرَم الحمدالله            شد بـرگِ بُـرد‍ِ محشرم… الحـمدالله
شـد ذکـر لبـهـای حـرم… الحمدالله            شد افـتـخـارِ کـشـورم….الحـمـدالله

او آمـده تا عـاشـقی مـعـنـا بـگـیـرد
ایـران و ایـرانی سـرش بالا بگیرد

دارم شبِ مـیـلادِ او حـال و هـوایی            گاهـی بَقـیـعَـم گاه گاهی کـربـلایـی
حرف از حرم شد بر لبم آمد نوایی            مادر صدایت می‌زند، مهدی کجایی؟

تیرِ خلاصِ قاضی الحاجات برگرد
ای  انـتـظـارِ مـادرِ سـادات برگـرد

: امتیاز

مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : قصیده

پنجـم مـاه، مـه چاردهی جـلـوه گر است           که ز خورشید فروزنده، فروزنده تر است

شهربـانو که جهان محو جـلالـش گـشته           پسری زاده که بر خلق دو عالم پدر است


چه پسر ثانی حیدر چه پسر جـان حسین           چه پـسر آیـنۀ طلعـت خـیـرالـبـشر است

پسری رشک ملک یا ملـکی فـوق بـشر           هم از این پاک تر است و هم از آن خوبتر است

این پسر کیست علی بن حسین بن علیست           که حسین بن علی نیز از او مفتخر است

خـبـر از لـیــلـۀ مـیــلاد امــامــی دادنــد           که زاسرار همه خلق جهان با خبر است

این چراغی است که در دست حسین بن علی           همه دم نورفشان و همه جا جـلوه گر است

این پسر آن یم فیضی است که هر قطرۀ آن           ارزشش بیشتر از عقد هزاران گهر است

این سپهری است که هر اختر تابندۀ آن           مشعل دیـدۀ نـورانی شمس و قـمـر است

این خلیلی است که در صفحۀ بتخانۀ شام           بازویش بت شکن و خطبۀ نابش تبر است

این همان عبد خدا شوکت احمد سیماست           که عبادات وی از طاعت کونین، سر است

این اسیری است که آزادی، افتاده به پاش           این شهیدی است، که نخل شهدا را ثمر است

بـه حـسیـن بن عـلـی سـیّـد احـرار قـسـم           این علی بن حسین است و حسینی دگر است

این بود زمزم و مسعی و صفا و مـروه           این منا و عرفات است و مقام و حجر است

همه گل‌های نبی گشت خزان و پس از آن           هر چه دادند به شیعه همه از این شجر است

یـار او بـاش که عـالـم همه یار تو شوند           مهر او جوی که بر آتش دوزخ سپر است

اوست معصوم ششم حجّت چارم، سجّاد           که به خاک قدمش سجدۀ اهل نظر است

از چه در سلـسله بـیـنـیـش خـدا می‌دانـد           بسته در سلسله‌اش پای قضا و قدر است

چشم دوزد به نماز شب او شب، هر شب           گوش در پای دعای سحر او سحر است

به دعـای شب و اشک سحر او سوگـنـد           که نماز از نفسش معتبر و مفتخر است

نرگس دیده و سرو قـد و مـرآت جـمـال           هـمـه تـصویـر خـدای احـد دادگـر است

به خـدا طاعـت کـونـیـن و نـماز ثـقـلـین           بی ولایش همه در حشر هبا و هدر است

گر به صد مهر دهی ذرّه‌ای از مهر ورا           به خداوند قسم بیع و شرائت ضرر است

جـدّ او خـتـم رُسُـل مـام گـرامـی زهــرا           سه وصی را پسر و هفت ولی را پدر است

او که بـاران به تـمـنّـای غـلامـش بـارد           او که بر ابر به فرمان خدا راهبر است

او که با تـیغ زبـان معـجـز حـیـدر دارد           او که سـر تا قـدم آئـیـنۀ پـیـغـامـبر است

او که چون فاطمه در عزّّت و در قدر و شرف           او که در شور، شبیر و به شجاعت شبر است

عـاجــز از یـافـتـن رتـبـۀ والاش مـلـک           لال از گفتن اوصاف کـمالش بشر است

من کجـا منـقـبـت حـضرت سـجّـاد کجـا           ذرّه از وسعت خورشید کجا با خبر است؟

جنّت از روضۀ جود و کرمش دسته گلی           دوزخ از آتش خشم و غضبش یک شرر است

بـوسـه بـر سـلـسـلــۀ گـردن او بـایـد زد           که به هر حلقه دو صد آیت فتح و ظفر است

شام، ویـرانۀ شام و چه در آغوش حسین           این امامی است که روح القدسش خاک در است

نخل میثم که همه سبز به فیض دم اوست           به ولای عـلـی و آل عـلـی بـارور است

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

چه پسر ثانی حیدر جه پسر جـان حسین           چه پـسر آیـنۀ طلعـت خـیـرالـبـشر است

این خوشان یم فیضی است که هر قطرۀ آن           ارزشش بیشتر از عقد هزاران گهر است

بـه حـسیـن بی عـلـی سـیّـد احـرار قـسم           این علی بن حسین است و حسینی دگر است

یـا او بـاش که عـالـم همه یـار تو شوند           مهر او جوی که بر آتش دوزخ سپر است

ار چه در سلـسله بـیـنـیـش خـدا می‌دانـد           بسته در سلسله‌اش پای قضا و قدر است

ذکر و تسبیح و مناجات و نماز و روزه           بی ولایش همگی هیزم پیش شر یا تبر است

شام، بویرانۀ شام و چه در آغوش حسین           این امامی است که روح القدسش خاک در است

مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

خوب شد، ایران ما یک سهم از زهرا گرفت           خوب شد یک زن، میان خاندانت جا گرفت

لطف کرده فاطمه، ما را حساب آورده است           خوب شد این دفعه این عرض دعای ما گرفت


ما حساب کار خود را از ازل پس داده‌ایم           اینچنین بوده که چشم مادرت ما را گرفت

شهر بانـوی قـبـیـلـه، شد کـنـیز فـاطـمه           مثل مروارید بود و رزق از دریا گرفت

در هیاهوی دو رنگی عـرب های حجاز           پرچـم ایرانـیان را مـادرت بـالا گـرفـت

حامل نـور«امامت» بود، بانـوی حسین           تا به دنیا آمدی، تـبریک از مـولا گرفت

خـاک پـایت سـرمـۀ چـشم تمام قـدسـیان           آفـریـنـش با قـدوم پاک تو «معنا» گرفت

زینت سجـده تویی، زین العـبـاد عـالـمی           با نماز تو، «عبادت» جلوه‌ای زیبا گرفت

بشکند دست کسی که پیش چشمان ترت           زیور از گوش یتیمان، شام عاشورا گرفت

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مسدس ترکیب

گلزار زمین خوب‌تر از خُلد برین است            هر سو نگرم نور خداوند مبین است

دامان زمین سجده گه روح الامین است            در بیت ولایت پسری ماه جبین است


این شمع فروزان حرمخانۀ دین است            این نجل علی دسته گل اُمّ بنین است

در باغ ولا عطـر گـل یاس مبارک

آمد به جهان حضرت عباس مبارک

امروز بـنی هـاشـمـیان را قـمـر آمد            از بحر خـروشـان ولایت گهـر آمد

گـلـزار امـیـد عـلـوی را ثـمـر آمـد            یـا فــاطـمـۀ اُمّ بـنـیـن را پـسـر آمـد

گویی ملکی بود و به شکل بشر آمد            بر حـیـدر کـرّار، حـسیـنـی دگر آمد

لبخند حسن بر گل رخسار حسین است

خیزید که میلاد علمدار حسین است

عبّاس که شد فوق بشر قدر و جلالش            عباس که گردیده مَلک محو جمالش

هرگز نرسد دست به دامان کمالش            بر قامت رعنا و به حُسن و خط و خالش

دائم صـلـوات نـبـی و احـمد و آلـش            عطر نبوی می‌دمد از باغ خصالش

شد باز چو بر شیر خدا نرگش مستش

زد بوسه به پیشانی و چشم و لب و دستش

ای شیر خدا بوسه بزن بر سرو رویش            ای فاطمه با خنده بزن شانه به مویش

ای مِهر ببر سجده به خاک سر کویش            ای ماه زگردون بگشا دیده به سویش

ای خضر ببر آب بقا از لب جویش            ای بحر بگیر آبرو از خون گلویش

ای سیّد عشاق به بر گیر چو جانش

گه بوسه به چشمش بزن و گه به دهانش

این طفل نه سرباز فداکار حسین است            سقّا و سپهدار و علمدار حسین است

جان بر کف و پیوسته خریدار حسین است            چشمش همه دم باز به رخسار حسین است

لبخند به لبهاش زدیدار حسین است            پیداست که در قلزم خون یار حسین است

بنوشته به پیشانیَش از روز ولادت

عباس بُوَد عـاشـق ایـثار و شهـادت

عبّاس حـسیـنی بُوَد از روز ولادت            عـبـاس بود مـنـتـظـر روز شهـادت

عـبـاس کـند با تن بی‌دست عـبـادت            عباس دهد بر همه گان درس رشادت

عباس سراپا به حـسین دارد ارادت            عباس گرفته است در این کوی سعادت

عباس، غـمـی جز غـم دلـدار ندارد

عباس، حسینی است به کس کار ندارد

من روز ازل رشـتـۀ آمـال گـسـستم            من دل به ولای پسر فـاطـمـه بـستم

من عاشق و دل باخـتۀ عهـد الـستم            من درهـم و دیـنار عـدو را نپـرستم

من منتـظـر تیـر بـلا بودم و هـستـم            این سینه و پیشانی و چشم و سر و دستم

من در طلب شیر، نی‌ام تشنۀ دردم

من کودک گهـواره نی‌ام مرد نبردم

قـنـداقـه‌ام از دامن گهـواره بـرآرید            در زیر قـدم‌هـای امـامـم بـگـذاریـد

شیرم به چه کار آید شمشـیر بیارید            بر دامن گهـواره ز خـونم بـنگـارید

عباس، حسینی است حقیرش نشمارید            بر گوش دل این نکتۀ شیرین بسپارید

آن لحظه که عاشق به جهان چشم گشاید

از لعـل لبـش زمـزمـۀ عـشق برآید

ای بحر خجل، از لب عطشان تو عباس            ای عشق و وفا آمده حیران تو عباس

ای در ره دلدار به کف جان تو عباس            ای دین خدا عاشق ایـمان تو عباس

ای عالم و آدم همه قربان تو عباس            ای فوق شهیدان، شرف و شأن تو عباس

پیوسته دلم یاد تو و یاد حسین است

میلاد تو همچون شب میلاد حسین است

در برج ولایت قمری تو قمری تو            بر نخـل ولایت ثمری تو ثـمری تو

در بحر فضلیت گهری تو گهری تو            در سینۀ عاشق شرری تو شرری تو

بر خلق دو عالم پدری تو پدری تو            الحق که علی را پسری تو پسری تو

تو یـوسف دو فـاطمه و چار امامی

در بـیـن تـمـام شـهـدا مـاه تـمـامـی

از روز ازل دست تو تقدیم خدا شد            هر چند که در صحنۀ عاشور جدا شد

جسمت به زمین قبلۀ جان شهدا شد            برنی سرت آئینۀ مصباح هُـدی شد

افسوس که حقّ تو به شمشیر ادا شد            یکبار نگو، جان تو صد بار فدا شد

آن لحظه شدی کشته تو ای ماه مدینه

کافتاد نگاهت به لب خشک سکـینه

ای کشتۀ حق در دل ما زنده توئی تو            تا هست جهان بر پا پاینده توئی تو

بـر سیّـد عـشّـاق نـمـایـنـده توئی تو            در سینۀ ما، نور فـزایـنـده توئی تو

بر هر گـره بسته گـشایـنده توئی تو            در قلزم خون ماه فروزنده توئی تو

الهـام تو و لطف تو وجـود تو بـایـد

بی‌فیض تو میثم چه بگوید چه سراید

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

این شمع فروزان حرمخانۀ دین است            این نخل علی دسته گل اُمّ بنین است

ای سیّد عشاق به بر گـیر چو جانشض            گه بوسه به چشمش بزن و گه به دهانش

لبخند به لبهاش زدیدار حسین است            پیداست که قلزم خون یار حسین است

در برج ولایت تو قمری تو قمری تو            بر نخـل ولایت ثمری تو ثـمری تو

ای کشتۀ حق در دل ما زنده توئی تو            تا هست جهان بر پا پاینده توئی تو

موضوع بوسیدن چشم و دست حضرت عباس توسط حضرت علی در هنگام تولد و داستان هایی که از سخنان حضرت در مورد علت بوسیدن دست ها نقل می شود در هیچ کتاب معتبری نیامده است و صحیح نیست

شد باز چو بر شیر خدا نرگش مستش            زد بوسه به پیشانی و چشم و لب و دستش

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : محسن عرب خالقی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

وقـتـش رسیـده تا به بـیـانم تـوان دهید            این حرفهای مانده به دل را زبان دهید
وقـتـش رسیـده روی پَـر جـبـرئـیل‌هـا            شعری به قلب این قلم از آسمان دهید


تا مـیـوۀ رسیـدۀ مـضمـون به ما رسد            قدری درخت واژۀ تـان را تکـان دهید
ارزانـی ســتــاره بُــوَد مــاه آســمــان            ماه مدیـنه را به من امشب نشان دهید
من از شما به غـیر شما را نخـواستـم            هرچه ثواب هست به این و به آن دهید
امشب که ساقی آمده از مشک عشق او            یک کاسه آب دست من نیمه جان دهید
در بـرکۀ نگـاه عـلی خوش دمیـده است
ماهی که ماه هم مـثـلـش را نـدیـده است

حالا که مـاه آمـده پـیـدا ترین شده ست            یوسف ترین رسیده و زیباترین شده ست
منصوب گشته است به باب الحوائجی            پـیغـمبری ندیده مسیحـاترین شده ست
ابـروی او نـیـامـده مـحـراب عـاشـقی            گیسوی او نیامده یـلـدا تـرین شده ست
بیـن قـبـیـلـه‌ای که هـمه سـرو قـامتـند            قامت کشیده خوش قد و بالاترین شده ست
لیلا میان شهر مجانین نه… این پسر            در شهر لیلی آمده لیـلاترین شده ست
ساقـی زیـاد بوده در این خـاندان ولی            سردار کربلاست که سقا ترین شده ست
عـبـاس روح جـاری از نـیـل تـا فــرات
عـبــاس راهِ رفـتـنِ در کــشـتـی نـجـات

شعبان برای ماست گواراتر از رجب            شیرین تر است شهدِ لب یارم از رطب
امـشب شـب تـولـد روح دلاوری ست            امشب شب وفاست شب غیرت و ادب
باید به پیـش ابـروی او سـجـده آوریم            چون واجب است محضر او امر مستحب
امـشـب شـب چهـارم مـاه اسـت آمـده            ماه شب چـهـارده از قـلب نـیـمه شب
نامش پُر از کـنایه پُر از استـعـاره است
شب ماه و روز مهر و سحرها ستاره است

عـرض ارادتـم به ابـاالـفـضـل بـارهـا            بُـرده مـرا به جـرگـۀ بـی‌اخـتـیــارهـا
چون موج، سر به سینۀ هر صخره می‌زنم            آثـار عاشـقـی ست از این گونه کارها
مـحـدود ما یـکـی دو قـبـیـلـه نمی‌شود            عشقـش دوانده ریشه به ایل و تـبارها
مانـنـد او نـیـامـده دیـگـر به روزگـار            مـانـنـد مـن گـدای نـگـاهـش هـزارهـا
دلــداده‌انــد در ره او صــاحــبــان دل            ســـر داده‌انــد در قــدم او ســـوارهــا
از او نــدیــده‌ام بـه خـــدا دادرس تــری
آقـا تـری، کـریـم تـری، هـم نـفـس تـری

با این که با اصالت و ارباب زاده بود            یک عمر چون رعیّت این خانواده بود
بـذر ارادتـی که به دل کاشت مادرش            حـالا چو سـرو، قـامت او ایـستاده بود
در پیش فاطمی نسبان سر به زیر بود            انـگــار ایـن ارادت او بــی‌اراده بــود
در آخـریـن سـجــود نـمـازِ مـحـبـتـش            در پیش پای فاطمه از زین فـتاده بود
معـلوم شد ز جـملۀ «ادرک اخـا»ی او            سر پیـش پای حضرت زهرا نهاده بود
زهـرا کـنـارش آهِ نـفـس گـیـر مـی‌کـشـد
قلبـش ز داغ این پـسرش تـیـر می‌کـشـد

مـا جـز خـدا به غـیر تـوکـل نمی‌کنیم            ما جـز به اهـل بیت تـوسـل نمی‌کـنـیم
بـایـد در این زمـانـه ولایت مـدار بود            ور نه به هیچ جای جهان گُل نمی‌کنیم
ما ذاکـریم؟ نه، همه سـربـاز رهـبـریم            وقـتـی که امـر کـرد تـأمـل نمی‌کـنـیـم
گوید اگـر روید در آتـش به سـر رویم            سر هم اگر که خواست تعلـل نمی‌کنیم
هـر کس کـه در مـقـابـل آقـا بـایـسـتـد            در هر لباس و پُـست، تحمـل نمی‌کنیم
عـبـاس مـانـد چون که مـطـیـع امام بود
در او «چرا» به حرف امامش حرام بود!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انطباق بیشتر با اصل روایت صحیح و حفظ بیشتر شأن حضرت زهرا تغییر داده شد

آن‌هـا کـه دیـده‌انـد نـوشـتـنـد عـاقـبـت            سر روی پای حضرت زهرا نهاده بود

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنیدموضوع تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ مقتل معتبری نیامده و از تحریفات عاشوراست

زهرا کـنارش آهِ نـفـس گـیر می‌کـشـد            با دست خود ز دیدۀ او تـیر می‌کـشـد

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : امیرفرخنده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

شام ما را سحر رسید امشب            آسمان را قـمـر رسید امشب
می به ما بیشتر رسید امشب            که علی را ثمر رسید امشب


عـشـق ایـنـجـا قـدم قـدم آمـد
حـضرتِ صاحـبِ عـلـم آمـد

بنـویـسـیـد او ابـا لأدب است            او به خلق تمام ما سبب است
از دم او مسیح در عجب است            شیر غُرّان حیدری نسب است

در کرمخانه کار او بذل است
مرحبا هر که با ابالفضل است

ذکـر هـر روز ما ابـوفـاضل            دردهــا را دوا ابــوفــاضــل
شاه مـشگـل گـشـا ابوفـاضل            کاشف الکـرب یا ابـوفـاضل

عالمی غرق در جمال تو باد
شیر اُمُّ الـبـنـیـن حـلال تو باد

مـرد مـیـدان مـا جـگـر دارد            رزم حـیـدر در او اثـر دارد
مالک از خـشم او خبر دارد            وای اگـر کـه نـقـاب بـردارد

کیست او؟ اینقدر مثال علیست
که در او عزت و جلال علیست

آمـده اقــتــدا بــه یــار کــنــد            لشگر کـفـر تـار و مـار کـنـد
یک به یک صید را شکار کند            لشگـر از خـشم او فـرار کند

بـیـن میـدان رزم شد غـوغـا
بـی‌پـسر مانده بود ابوشـعـثـا

ای دلـیــر نـبــردهـا عـبـاس            غـیـرت شـاه کـربـلا عـباس
سـاقـی عـلـقـمـه اَلا عـبــاس            دسـت مـا بـگـیـر یـا عـبـاس

گرچه دستی نمانده بر تن تو
دستـهـای هـمـه به دامـن تـو

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

خدا با تو وا کرده درهای خود را            به گِردت دوانده قمرهای خود را
علی دیده جمع پسرهای خود را            خدا رو نموده هنرهای خود را


چه نور عظیمی چه شاه و وزیری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

زمانی که میدان نفس گیر می‌شد            زمانی که لشگر سرازیر می‌شد
زمانی که دشمن کمی شیر می‌شد            فقط ضربه‌های تو تکثیر می‌شد

تو سلطان میدان درآن زَمهریری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

به میدان رسیدی و عالم به پا شد            که با تو خـدایِ مجـسّم به پا شد
به پیش تو محشر دمادم به پا شد            که با ذوالفـقارت جهنّم به پا شد

تو مانـند مولایـی و در غـدیـری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

اگر بـار دیـگـر قـدم را بکـوبی            بـهـم دستـگـاه سـتـم را بکـوبـی
سر کافـران کـاخ غم را بکوبی            اگـر زیـنـبـیـه عَـلَـم را بـکـوبی

الا نـور عـیـنی و بـدرالـمُـنـیـری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

امام سجاد علیه السلام

خـدا آرزویِ عـلـی را بـر آورد            حسن بوسه زد از لبت شِکَّر آورد
حسین امشب از خنده‌ات پَر در آورد            عـلی را برای عـلی‌اکـبـر آورد

تو حُسنِ قـدیـمی و خیـر کـثـیری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

اگـر ما به یـادت اگر یـادِ مـایی            تـو آرامـش حــیــدرآبــاد مـایـی
تو و شـهـربـانـو تو سجاد مایی            تو همشهـریِ ما، تو دامـادِ مایی

تو ایـرانـی و قـبـلـۀ این مسیـری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

کـشـیـدم بـرای تـو کــربـبـلایـی            شبیه نجف صحنِ ایوان طلایی
ضریـحِ بـلنـدی و دار الـشـفـایی            رواقـی و طاقـی و جمع گـدایی

کـشـیـدم خودم را فـقـیـر فـقـیری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

اگر عـمه‌ات تکیه گاهت نمی‌شد            اگر بیـنِ آتـش پـنـاهـت نـمی‌شد
اگر مانع خـون نگـاهت نمی‌شد            اگـر مــرحــم آه آهـت نـمـی‌شـد

تو جان داده بودی زمانِ اسیـری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

حـیـدری در خـانـۀ حـیـدر به دنـیـا آمده           یا که امشب حمـزه‌ای دیگر به دنیا آمده
لـرزه افـتـاده به جان دشمـنـان اهـل بیت           حـامـی اولاد پـیـغـمـبـر بـه دنـیــا آمــده


ای فـدائـیـان دربـار حـسین و مـجـتـبـی           چشمتان روشن که سر لشکر به دنیا آمده
رفت دوران سراب و عالمی سیراب شد           تـشـنـگـان سـقـای آب آور به دنـیـا آمده
درد بی‌درمان ندارد جا به عالم بعد ازین           ســر پـنـاه سـائـل ایـن در به دنـیـا آمـده

ای پریشان، ای گرسنه، ای گرفتار، ای فقیر
آمده باب الحوائج، هر چه می‌خواهی بگیر

الـــســـلام ای زادۀ آزادۀ اُمُّ الــبــنـــیــن           ای مـسیـح سـفـره‌های سـادۀ اُمُّ الـبـنـیـن
چشم وا کردی به دنیا عاقبت شد مستجاب           آن دعــاهـای ســرِ سـجــادۀ اُمُّ الــبـنـیـن
روز میلادت علی آن قدر از تو گفت که           شـد زمـیـن و آســمـان دلـداۀ اُمُّ الـبـنـیـن
عالمی را مست کردی ساقی مشکل گشا           بس که گشتی مست مست از بادۀ اُمُّ البنین
مستجاب الدّعوه بودن روزی ما نیز شد           تـا بـه تـو گـفــتـیـم، آقـا زادۀ اُمُّ الـبـنـیـن

دشمنت هم دست خالی برنگشته از درت
هرچه خوبی می‌رسد لطف تو هست و مادرت

تو که هستی؟ که علی زد بوسه بر دستان تو           تا ابـد هـم اولـیـا هـم انـبـیـا حـیـران تـو
ما چه باید وقـت ابـراز ارادت رو کـنیم           گفته وقتی که امامت، جان من قربان تو
تو چه کردی مرزها را عالم عشقت شکست           تو چه کردی ارمنی شد بی‌سر و سامان تو
می‌زند تا روز محشر هر فرشته بوسه بر           دست هر کس که گره خورده است بر دامان تو
بین عالم هر کسی را بهر کاری ساختند           تو بـلا گـردان زیـنب من بـلا گـردان تو

ای ابالغـوث، ای ابـالقـربه، امیر عـلقـمـه
من تو را دارم فقط، پس بی‌نیازم از همه

ای ستون کربلا، ای قرص مهتاب حسین           حضرت صاحب علم، ای یار نایاب حسین
آن قـدَر نزد امامت تو ادب کردی، شدی           از همه محبوب تر در بین اصحاب حسین
ای کسی که کاشف الکرب امامت می‌شوی           نام زیبای تو گشته نقش محـراب حسین
با نگاهی هر که را خواهی حسینی می‌کنی           بعد زینب نیست کس مثل تو بی‌تاب حسین
ای خداوند کرم با تو رفاقت کرده است           هر که نوشیده در عالم از می ناب حسین

اعتقادم این بُوَد فردا که روز محشر است
غم ندارد در دلش هر کس ابالفضلی تر است

ای که لب تشنه ترین سقای این دنیا شدی           با همه نیروت حـامیِّ بنی الزهـرا شدی
تا قـیامت داده‌ای درس ادب بر شیعـیان           تو سپه سـالار لشکر بودی و سـقا شدی
ای حـلالت شیـر مـادر! پهـلـوان با وفـا           آخـرین ساعـات هـم گـریه کن آقا شدی
بشکند دستی که پاره پاره کرده مشک را           از همه شرمنده تر در روز عاشورا شدی
فکر فرداهای زینب عاقبت جانت گرفت           تو هـمانی که کـفـیل زینب کـبری شدی

تا خـبـر پـیچـیـد افـتاده عـموی خـیـمه‌ها
حرمله با لشکرش آمد به سوی خـیمه‌ها

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

چشم وا کردی به دنیا عاقبت شد مستجاب           آن دعـاهـای سـر سجـاده‌های اُمُّ الـبـنـین

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : چهارپاره

دلهای عاشق حلقه بر در دارد امشب            بـاران لطافت مثل کـوثـر دارد امشب
حـیـدر میان خـانه حـیـدر دارد امشب            عـبـاس مـی‌آیـد عـلـم بـر دارد امـشب


مـردی بـه بی‌هـمـتـایـیِ دریـا مـی‌آیـد            بـهـر حـسـیـن بـن عـلـی سـقـا مـی‌آیــد
وقـتـی عـلـم در دست این آقـا مـی‌آیـد            «کـفـر تـمـام نـیــزه‌هـا بـالا مـی‌آیـد»

امشب شب شور و شب ذکر و نماز است            امشب به سوی آسمان‌ها راه باز است
هرکس که جنس خواهشش جنس نیاز است            بر دامنش دست توسل چاره ساز است

از رأفتش رحمت همی می‌ریزد این مرد            از زلف هایش راه شب می‌ریزد این مرد
از قد و بالایش ادب می‌ریزد این مرد            از کنج لب هایش رطب می‌ریزد این مرد

بـایـد خـدا در وصف او قـرآن بسازد            یا بلکه تـندیسی خود از ایـمان بسازد
یک چشمه‌اش کافیست تا باران بسازد            جـای تعجب نیست که سلـمان بـسازد

او آمـد و مـهــتـاب را بـی‌آبــرو کـرد            مـاه رخـش را آسـمـان‌هـا آرزو کـرد
در عرش باید نام او را جستجـو کرد            بـایـد بـرای مسـح نـام او وضـو کـرد

این مرد یعنی صورت اخلاص ارباب            این مـرد یعنی شاخـه‌های یاس ارباب
این مرد یعـنی جـلـوۀ احـساس ارباب            این مرد یعنی حضرت عـباس ارباب

تـکـیـه زده دنـیـا به دستـان ابـالفـضل            جان علی بسته است بر جان ابالفضل
نان خورده عمری نوکر از خان ابالفضل            بـیچـاره‌ام، دستـم به دامـان ابـالفـضل

تو کـاشف الکـربی، همیشه بی‌نظیری            بر خانه‌ات رو کرده امشب را فقیری
وقـتی پس از اربـاب تو نعـم الامیری            امکـان نـدارد دست نوکـر را نگـیری

خـیلی ضریـح با صفـایت دیـدنـی بود            آن گـنـبـد و گـلدستـه‌هـایت دیـدنی بود
خـیـلی خـدایـی کـربـلایت دیـدنـی بود            آن روز را هم کهوفایت دیدنی بود

آن روز با مشک و علمآبی نخوردی            شد سینه‌ات لبریز غمآبی نخوردی
حـتـی مـیـان آب هم… آبی نخـوردی            تا دست هایت شد قـلم آبی نخوردی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

از گوشۀ چشمش غضب می‌ریزد این مرد            از زلف هایش راه شب می‌ریزد این مرد

مدح حضرت عباس علیه السلام

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

آغاز كردم شعـر خود را با اباالفضل            اذن ورودم در غـزل شد يا اباالـفضل
هرمشكلی از ديدِ من سهل است تا هست            مـشكـل گـشای مـردم دنـيـا اباالـفضل


مـثـل خـدا، مثـل محـمّـد، مثـل حـيـدر            بی‌نقـص، بی‌مانند، بی‌هـمـتا اباالفضل
اين پرچم و اين مجلس و اين شور و مستی            برپاست، وقتی هست پا برجا اباالفضل
با اين مـراعـات نـظيـر، اهـل نجـاتـيم            كـشتی حسين و ساحـل دريا اباالفضل
تو كـيـستـی كه بـا وجـود دو امـامـش            هـستی كـفـيل زينب كـبری اباالـفضل
مجنون خجل گرديد و ليلی شرمگين شد            روزی كه كردی عشق را معنا اباالفضل
ای پـرچـم نـام بــلـنـدت در دو عــالـم            بـالاتـر از بـالاتـر از بـالا ابـاالـفـضل
رزقِ حقيقی، گريه كردن بر حسين است            مفتاح اين روزی ست ذكرِ يا اباالفضل
ذكر توسّلهای من در خلوت اين است            "لا كاشفَ الكربِ الحُسَين، اِلّا اباالفضل"
ديـروز از آب روان راحت گـذشـتـی            تـا آبـروداری كـنـی فـردا ابـاالـفـضل
ضرب المَثَل شد تا ابد طرز سُجودت            بر خاك پای حضرت زهرا، اباالفضل
با رفتنِ اين گونه‌ات ای مستِ بی‌دَست            يك قـوم را انـداخـتی از پـا اباالـفضل
در شام با رأس تو رأس شاه می‌گفت:            ديـدی عـلمداری زينب را ابـاالفضل؟

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا ، حضرت عباس و سیدالساجدین علیهما السلام

شاعر : محسن عرب خالقی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

تا از رخ مـاهِ ما نقـاب افـتاده است            از چـشم ملائـك آفـتاب افـتاده است

ای مـانده به گرداب گـناهان برخیز            كشتی نجات ما به آب افـتـاده است


*******************

از سـوره "والـشـمـس"دلم شد آگـاه            كه از پی خـورشیـد ز راه آیـد مـاه

یك روز پس از حـسین عـبـاس آمد            لا حـــــول و لا قــــوّة الا بـــالــلــه

*******************

معـبـود عـلـی بـن حـسیـن بن عـلـی            مـسـجـود عـلی بـن حسیـن بن عـلی

گـفـتم به خـدا زینت عُباد تو كیست            فـرمود عـلـی بـن حـسیـن بن عـلـی

: امتیاز

مدح حضرت عباس علیه السلام

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

یا والقمر! والشمس! مزمّل! اباالفضل!            ای قـبـلـه گـاه شاعـر بـیـدل اباالفضل!
الفاظ موج و، دامنت ساحل اباالفضل!            یا دائم الفضلِ عـلـی السائل اباالفضل!


تو صاحـبم هـستـی و من تنهـا رعیت
پـابـوسـی‌ات را کـرده‌ام با شعـر نیـت
ای حـضرت عـیسی مـسیح ارمنـی‌ها            ای دسـتهـایـت دسـتـگـیـر اهـل مـعـنـا
یـا کـاشـف الـکـرب تـمـام اهـل دنـیــا            یـا عَـمّـی الـعـبـاسِ فــرزنـدان زهــرا
ای ربّ این پـیـمـانه‌ها، بـاب الحـوائج
ای پـیـر سـقـاخـانـه‌هـا، بـاب الحـوائج
تـنـدیـس تـقــوا و وقـار و اسـتـقـامـت            ای بــرگـۀ سـبـز عـبـورِ از قــیــامـت
دست بـلنـد تـوست، اسبـاب شـفـاعـت            آری قـسـیـم الـنـار و الجـنّـه، نگـاهت
جاری ز سر انگشت تو آب حیات است
بوسه زدن بر دست تو از واجبات است
ایـن پـیـنـۀ پـیـشـانی تـو یـادگـاریـست            بین تو و معبود تو هر شب قراریست
ماه عـشیره معـنی شب زنـده داریست            سجـادۀ تو ساغـر مـی هـای جـاریست
روی تو جلوه بر رخ مهتاب داده است
اشک تو بوده نخـلها را آب داده است
اخم تو خشم حضرت پروردگار است            ابـروی تو تکـرار تـیغ ذوالفـقار است
این چرخش شمشیر یک حمزه تبار است            گفتی: أنا العباس، لشگر در فرار است
از مـیـسره تـا میـمـنـه کـردی قـیـامت
کولاک کردی یک تـنه کردی قـیامت
تـا که عـلـم افـتـاد و دست تو قـلـم شد            زهـرا رسید و بـیـرق روضه علم شد
ذره بـه ذره از قــد و بـالات کــم شـد            قـد حـسین بن عـلـی پـیـش تو خـم شد
داغ تو را داده خـبـر تـا مـشـک پـاره
وا شد ز گـوش اهل خـیـمه گـوشواره

: امتیاز

مدح حضرت عباس علیه السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده

عـبـاس عـاشقی است که هـمتا نداشته            کس تاب درک عـاشقـی‌اش را نداشته

محـرابِ ابـروان ابالـفضل قـبـله است            گـیرم که شهـر، صحـنِ مصلا نداشته


از جای مُهرِ روی جبینش مشخص است            شب ها بجـز عـبـادت و نجـوا نـداشته

عـلامــه بـود، آیـت حـق بـود او ولـی            نـزد حـسین، دست به فــتـوا نـداشـتـه

باب الحسین گشته و کس جز طریق او            راهـی بـه ســوی مـنـزل آقـا نـداشـتـه

مدحش همین بس است اگر هم که منصبی            جـز نـوکـری زیـنـب کـبـری نـداشـته

خُلق و مرام و معرفتش ارث مادری است            اُمُّ الـبـنـیـن به وصفِ ادب تـا نـداشتـه

یا مرتضی علی رجزش بود وقت جنگ            مـثــل پــدر ز واقـعـه پــروا نـداشـتـه

چون رعد، بین جنگ سرِ کفر می‌زده            یـعــنـی شـکـار وقـت تـقــلا نــداشـتـه

هرکس که سر زده است به کویش نوشته است            در خـانـه‌اش به غـیـر بـفـرما نـداشـته

تأثـیر تکّـه نـان سـر خـوان نـذری‌اش            دارُالـشـفـای حـضرت عـیـسی نداشته

بـاور اگر نمیکنی... از ارمنی بپـرس            طـوری شـفا گـرفـته که حـاشا نداشته

حـتـی خــدا بـه قـدر گـدایـان کـوی او            شب زنـده دار در شب احـیـا نـداشـتـه

رحمت به سائلی که ز دستان باده ریز            جز معـرفـت به دوست تقـاضا نداشته

می‌خواستم زبـان بگـشایـم به مـدح او            ظـرفـم برای مـنـقـبـتـش جـا نـداشـتـه

قبرش چقدر کوچک و تنگ است پس چرا؟!            سـقـا مگـر که قـامت رعـنا نـداشتـه؟!

گفـتند تشنه بود حسین و...نخورد آب            عـباس عـاشـقی است که هـمتا نداشته

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام

شاعر : محمد رضا سلیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

ای بسته به دست تو دل پیر و جوان‌ها            ای آنکه فرا رفته‌ای از شرح و بیان‌ها

تا عـطـر تو آمـد غـزلـم بـال در آورد            آزاد شد از قـیـد زمـانـهـا و مـکـان‌هـا


می‌رفت فرات از عطش عشق بـمیرد            بخـشید نگـاه تو به خـونش جـریـان‌ها

مست تو فقط خـیمۀ بی‌آب نبوده است            از دست تو مستند همه مرثیه خوان‌ها

مشک تو که افـتاد دل فـاطـمه لـرزیـد            خاک همه عـالم به سر تیر و کـمان‌ها

این گوشه عمو آب شد، آن گوشه سکینه            این بـیت چه باید بـکـنـد در غـم آن‌ها

ای هر چه امان نامه ببیـنید و بسوزید            این دست رد اوست بر این گونه امان‌ها

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن فعولن قالب شعر : مثنوی

ای از هــمــه انـبـیـا درودت            ای روح ائـمــه در وجـودت

عـالـم همه بـر در تـو سـائـل            فرزنــد علــی!‌ ابوالـفضائل!


شمشیر حسین و شیـر حـیدر            سـر تا بـه قـدم حسیـن دیگـر

رخـسـار تـو مــاه آل هــاشـم            خـود مــیـر سـپـاه آل هـاشـم

عشق از نفست وضو گرفته            خـون از رُخـت آبـرو گرفته

اوصـاف تو بهـترین عـبادت            هر روز تـو را شـب ولادت

پـایـنـده ز تـوست تـا قـیـامت            تـوحـیـد و نـبـوت و امـامـت

ایــثـار، چــراغ مـکـتـب تـو            دانـش زده بـوسـه بـر لب تو

شد عـلم ز دور شیـرخواری            با شـیـر بـه سیـنـۀ تو جاری

ای چـــار ولـــی مـعــلـم تـو            ذات ازلـــی مـــعـــلـــم تـــو

در پـیـش تـجـلّــی جــمـالـت            حـرفـی نـزدنـد از کــمـالـت

تو علم پـدر بـه سیـنـه داری            تا عـرش خـدا زمیـنـه داری

ای دست عـلـی در آستـیـنت            آیــیـنــۀ کــبــریــا جــبـیـنـت

تـو تـشـنـه و آب را حـیـاتـی            مـصـبـاح سـفـیـنـةالـنـجـاتـی

ای قـلـب حـسـیـن حـائـر تـو            زهرا شب جـمـعـه زائـر تـو

فرزند دو فـاطـمه اباالـفـضل            نازد به تو عـلـقـمه اباالفضل

تـــو آیــنــۀ خــدا نــمـــایــی            تــو پشـت ولــی کـبـریـایــی

عــالــم هــمــه یــادوارۀ تــو            هــر روز بــود هــزارۀ تــو

مــدح تـو کـنـد امـام سـجـّـاد            این قدر و شرف مبارکت باد

پـرواز تـو در همــه زمان‌ها            با خـیـل مـلک در آسـمـان‌ها

تـوحـیــد، تــمـام سـیــرت تو            سرمشـق هـمـه بـصیـرت تو

وقــتـی کـه مـیـان آب بـودی            لبخـنـد به تـشـنگـی گشـودی

دریـا بـه وفـات آفـرین گـفت            در وصف تو آب، این‌چنین گفت

حـقـا کـه تـو نجــل بوتـرابی            لـب‌تـشنـۀ تـشنـگــی در آبـی

دریا ز غمت به پیچ و تاب است            داغ لب تـو به قلب آب است

تـنهــا نــه ز آب درگـذشـتـی            یک لحظه ز جان و سر گذشتی

ای ســورۀ آیـــه‌آیـــۀ نــــور            وی صحن و سرات، قبلۀ طور

دست هـمـگـان بـه دامـن تـو            قــــرآن ورق ‌ورق تــن تــو

میـراث شجـاعـتت ز حـیـدر            ارث ادبـت بــــود ز مــــادر

دنیا به هزار رنگ و نیرنگ            بگـرفت ز حیله راه تو تنگ

آورد خـــط امـــان بـــرایـت            کز جان جهـان کـنـد جـدایت

او را ز درت به خشم راندی            در یاری دوست جان فشاندی

پـیـوستـه حسین را تو دستی            تا حشـر بـر او بـرادر استی

هـرچند که هـستی‌ات فدا شد            دست و سرت از بدن جدا شد

روزی کـه امـام عـصـر آیـد            بـر خلــق، ره فـرج گـشـایـد

می‌بـیـنمت ای حسین را یار            آن روز تویی بر او علمـدار

آن روز تـو بـا لوای نصری            صاحب عـلم امـام عـصـری

"میثم" به ثـنات خـو گرفـتـه            از خــاک تـو آبـرو گـرفـتـه

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن فعولن قالب شعر : مثنوی

ای نــور عـظـیـم رسـتـگـاری            وی در دل و جان زلالِ جاری

ای بـستـه دو دیـده بر دو دنـیا            وا کــرده نـگـاه سـوی عُـلـیــا


جـنـّات نـعــیــم نـیـّت تـوسـت            هـم خُـلـد برین هَـمـیَّت توست

ماه از سـحـر تو وامـدار است            مِهر از نگهِ تو شرمسار است

شب از پر گـیـسوی تو خـیزد            از پـلک تو صد ستـاره ریـزد

تـوحــیـد ز چـشــم تـو بـبــارد            خــورشــیــد ولایـت تــو دارد

وقـتی که تو می‌کـنی مناجـات            بر عـرش خـدا کـند مـبـاهـات

هـنـگـام قـیـام تـو به مـحـراب            دلـهـا شــود از نـمــاز تـو آب

از هــمـّـت نـــالـــۀ بــلــنــدت            وز دولـت گـیـسـوی کـمـنـدت

مـحـراب بـه پـیـچ و تـاب آیـد            مَــــه دیــــدنِ آفـــتـــاب آیــــد

ای عــالِـمِ غـیـب و الـشـّهــاده            وی حـضرت واجب الاطاعَـه

حالاتِ تو از عـلی نشان است            سجّاده تورا کشان کشان است

شـب تــاب عــبـادتـت نـــدارد            جـز اشـک، سـعـادتـت نـدارد

در راه خــــدا، قــــــوام داری            اِقـــدامِ عــلــَی الــــدّوام داری

تـزکـیـّۀ نـفـس شـیـوۀ تـوسـت            تـطـهـیـرِ نـفـوس میـوۀ توست

بـر سـاحـتِ اقـــدس امــامــت            تـحـبـیـبِ قـلـوب در مــرامـت

ازبس که تو صاحب احترامی            بـا پــنــج امــام هــم کــلامــی

بـا ایـنـکـه پـیـمـبـری، نـدیـدی            ایـن پـنـج امــام را تـو دیــدی

ایـــام عــلــیِ مـــرتــضــی را            دوران امـــام مــجــتـــبــی را

هــمـراه حـسـیـن تــا شـهـادت            هــمـراز عـلـی نـه تـا اسـارت

آغــوش تــو آســمــان انــجــم            بـر دوش تـو بـود امـام پـنـجـم

یـا حـضـرت نـافـذ الـبـصـیـره            چـشـمـان تو مَحـرمُ العـشـیـره

دل را ادب تـــــــو درس داده            جـان را دو لب تـو درس داده

دانـم ز چـه عـبـد صـالحـی تو            زیـرا به حـسـیـن مـادحـی تـو

بـی‌تـو نــتـوان ز یــار گـفـتـن            وز رحـمـت کــردگـار گـفـتـن

صد خطبه ز مطلب تو می‌ریخت            یا سیـدی از لـب تو می‌ریخت

در فـضل تو ای ابـوالـفضائـل            این بس که تویی علی خصایل

گــر شـیـرِ خــدا سـپـر نــدارد            هـمچـون تو کـسی پـسر ندارد

هـنـگـامـۀ جـنـگ سـرفـرازی            شمشیـر به دست توست بازی

صــفــیــن بــرای دوسـتــانـت            شـد شـاهــد رزم بــی اَمــانـت

مسبـوق به سابق است رزمت            صیّـادِ دقــایـق اسـت عـزمـت

ای ماه به پیش چشم خـورشید            صفینِ تو بود خوش درخـشیـد

شمشیر تو هر طرف که چرخید            تا عـمـقِ سـپـاه خـصم لـرزیـد

ای قـالـع قـاسـطـیـن ابـالفـضل            وی قـاتـل مـارقـیـن ابالـفـضل

ای دشمـنِ مشرکـیـن ابالفـضل            وی خـصـم منافـقـیـن ابالفضل

وصف تو شجاعت است و هیبت            مدح تو اطاعت است و بیعـت

مـحــبــوب دل پــیــمـبــرانــی            مـحـصـول بـیـوت صالـحـانـی

از نـاحـیـۀ پــدر عــظــیــمــی            وز مـادری‌ات عجب کـریـمی

گـر اُمِّ بـنـیـن تـو راست مـادر            زهـراست تو را چو سایـۀ سر

با ایـنکـه کـنـیـز آل طاهـاست            در مـادر تو شکـوه زهـراست

وصف تو هر آنچه بی‌حساب است            از فـاطـمـۀ بـنـی کـلاب اسـت

مـانـنـد تـو کـس نـمـک نـدارد            بــال و پــر تـو مَـلـک نــدارد

ای روح تو چون روان خـیمه            دسـتـان تـو سـایـبـان خـیــمــه

تـا لحـظـۀ آخـر ای عـلـمــدار            بودی ز حـریـم حق نـگـهـدار

آنکه ز قـبـیـله‌ات نـشان داشت            از بـهـر تـو نـالـۀ امـان داشت

بـس غـم به رخِ عـبـوست آمد            اخـلاص به دست بـوسـت آمد

ای ســایــۀ تــو اَنـیـس زیـنـب            هم صحبت و هم جَلیس زینب

تو عـشـقِ تـمـام اهــل بـیـتــی            امّــیــد خــیــام اهــل بــیــتــی

تـو مـاه مـنــیــر هــل اتــایــی            تـو کـاشـفِ کـربِ کــربـلایـی

اطراف حـرم چـنان حـصاری            از خـصـم کـه واهـمـه نـداری

آب آورِ مــن سـقــایــتــی کـن            بر تـشـنـه لـبـان عـنـایـتـی کن

بی‌مشک مرو در این هماوَرد            گر آب نـشد به خـیـمه برگـرد

طـفـلان همه ذکـر تو بگـویـند            در زمــزمـۀ عـمـو عــمـویـنـد

ای مـاه مـگـو که شـرمـگـیـنـم            بـی‌دسـت نَـیـُفـت بــر زمـیـنـم

افـسـوس تـو را مُـجـاب دیــدم            )چـشـمـان تو را پُـر آب دیدم(

از بس که رخ تو غرق خون است            ماه از سر عرش واژگون است

ای مـیـر غـریبِ دل شـکـستـه            زهـرا بـه کـنـار تـو نـشـسـتـه

مـظلـومـۀ عـشق یـاور توست            زهـرای شهـیـده مـادر تـوست

: امتیاز

مدح حضرت عباس علیه السلام

شاعر : محمدفرحبخشیان(ژولیده نیشابوری) نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : غزل

كـلید قـفـل مشكـل هاست، عـباس            به مردی شهرۀ دنیاست، عـباس

مروّت، ریزه‌خوار خوان لطفش            فتوّت، صورت و معناست، عباس


حـسین بن عـلـی را عـبد صالـح            ولی بر مـاسوا مولاست، عـباس

بـه دشـت كــربــلا، آرامـش دل            برای زیـنب كـبـراست، عـبـاس

بـود بــدر مـنــیـر هـاشـمــیــون            كه زیباتر، ز هر زیباست، عباس

بـزن بـر دامـنـش دسـت تـوسـل            كه در جود و سخا آقاست، عباس

اگـر چـه زادۀ اُمُّ الـبـنـیـن اسـت            ولیكن مادرش زهـراست عباس

: امتیاز

مدح حضرت عباس علیه السلام

شاعر : ناصر شهریاری نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

عمریست که گریان ابالفضل و حسینیم            ما بی‌سر و سامان ابالفضل و حسینـیم

گـویـیم بـه آوای جـلـی بر هـمـه دنـیـا            ای قـوم مسلمان ابالفضل و حـسـیـنـیم


تا اینکه مـداوا بشود این دل پُـر زخـم            مـا در پـی درمـان ابالفضل و حسینیم

هر دل که پریشان شده دلدادۀ یاریست            صد شکر پریشان ابالفـضل و حسینیم

با یک نگـه مـادرتـان در همه اوقـات            بر سفـرۀ احسان ابالفضل و حـسیـنـیم

دیـدیـم که اشک غم او شست گـناهان            ما در یم غـفـران ابالفـضل و حـسینیم

در مشهـد سلطـان همه در کـربـبلایـم            زوّار خـراسـان ابالفـضل و حـسیـنـیم

ای کاش ببـینـیم که در یک شبِ جمعه            ما زائر و مهمان ابالفضل و حسیـنـیم

ما سینه زنان، لطمه زنان، مویه کنانِ            کام و لب عطشان ابالفـضل و حسینیم

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : محمود ژولیده، قاسم نعمتی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

دریــایِ دُر از دلِ صـدف مـی‌آیــد            تـبـریکِ سه نور، با شعـف می‌آیـد

خورشید و مَه و ستاره یکجا جمعند            عـطـرِ صـلـوات از نـجـف مـی‌آیـد


********* محمود ژولیده**********

شعـبـان مَـه با صـفـای خـاتـم باشد            مــیــلاد ســه آزادۀ عــالــم بــاشــد

نـذر قـدم حـسیـن و عـباس و عـلـی            ذکــر صـلـواتِ مــا دمـــادم بـاشــد

********* محمود ژولیده**********

مولا که دو چشم حیدری وا می‌کرد            یک لحظه نظر به هر دو دنیا می‌کرد

امـا  گـهِ سِـیـر قامـتـت یـا عــبـاس            با گردش سر، تو را تماشا می‌کرد

********* قاسم نعمتی**********

او با تـو که تـمـرین منـظم می‌کرد            تصویر جـوانی‌اش مجـسم می‌کـرد

امــا عـجـبـا کـه ذوالـفــقـار حـیــدر            در پیش غضب‌های تو سر خم می‌کرد

********* قاسم نعمتی**********

: امتیاز